آخ... آخ که چقدر خسته ام،از همه بریدم دلم می خواد این دل شوریده خودم رو وردارم برم...
اما کجا...کجا که حتی یه نامرد هم نباشه یه بی وفا هم نباشه...دل سردم دیگه هیچ حسی واسه گفتن درداش نداره... کسی رو نداره که بهش بگه داغونم داغوووووووون...
اون روزا که با هم میگفتیم،می خندیدم،کنار هم از همه چی بی خبر بودیم فکر نمی کردم یه روز مثل امروز اون طرف دیوار جدایی با من غریبگی کنه و کسه دیگه جای من باشه...
آخ دلم... آخ دلم...چه می سوزه ،اشکهام گونه هامو خیس خیس کرده...
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
آره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه....
آره بازم منم من دلتنگ،من غریب،خدا دارم می میرم ، التماست می کنم بیا منو از این زندگی راحتم کن...بهم اجازه رفتن بده یا منو پیش خودت ببر.
چیه...فکر می کنی دارم ناز میکنم...به کی...به تو،تو که میدونی چیا کشیدم،تو که میدونی کوه غصه هام به تو میرسه اما دیگه من طاقت ندارم...دیگه نمی خوام باشم،دیگه نمی خوام
خدا به دادم برس...